عاشقونه
امیدوارم در این سایت با هم لحظاتی خوش داشته باشیم
نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
پشتــــــــ ایـن چهــــره ی آرام،
در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد!
نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
ایـــن آرامــش ظــاهــر و ایــن دل نــا آرام
چقــــدر خستـــــــه ام میـــکنــد…!
نظرات شما عزیزان:
همشهری 

ساعت22:37---1 شهريور 1394
یه خاطره ی قشنگ که وقتی بهش فکرمیکنی حالتوخوب میکنه ازعشقت بگو،اول ازخودم شروع میکنم:وقتی برای خواستگاری رفته بودم قرارشدبافاطمه بریم صحبت کنیم بعدفاطمه بایه سینی چای اومدتواتاقی که منتظرش بودم باهم صحبت کنیم بعدمن چایوبرداشتم یه شاخه گل کوچیک گذاشتم توسینی بعدازپایان صحبتامون ازش پرسیدم میشه نظرتوبگی اونم گلی که گذاشته بودم توسینی روبرداشت وگفت ازخدامیخوام بتونیم هم دیگه راخوشبخت کنیم این لذت بخش ترین لحظه ی زندگیم تا اون موقع بود الان داشتیم باهم تجدیدخاطره میکردیم تصمیم گرفتیم اینجاهم بنویسمش حالاشمابفرما.......